درود بر برادر ارتشی»
پدیدآور: حمیدرضا شاهآبادی؛ ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ تعداد صفحات: ۳۲
سحرگاهان ۲۲ بهمن خبرهای مأیوس کننده برای ارتشبد قره باغی ارسال میشد. اخباری حاکی از این که کلانتریها یکی پس از دیگری در حال سقوط اند، سربازان به مردم میپیوندند. همافران، گاردی ها را شکست دادهاند، مردم اداره تسلیحات ارتش را به محاصره خود درآوردهاند. نیروهای هوانیروز از فرمان سرپیچی میکنند و حاضر به اطاعت نیستند، سرلشکر نشاط فرمانده گارد جاویدان از فرمان فرمانده نیروی زمینی سپهبد بدره ای سرپیچی میکند و نیرویی برای حمایت از فرماندار نظامی نمیفرستد. در آن لحظات حساس، رژیم شاه میکوشید تا به تنها تکیه گاه خود که سخت بدان امیدوار بود، توسل جوید. یعنی ارتش را به بهانههای گوناگون از پادگانها بیرون کشیده و علی رغم وظیفه اصلی آن که دفاع از مرزهای میهن و حفظ حقوق و مصالح و شرف مردم است رویاروی همان مردم قرار دهد. اما وقتی فطرتهای پاک ارتشیان مسلمان که جزء مردم و بخشی از پیکر این جامعه بودند از خروش و قیام ملت متأثر شد و جرقههای اسلامخواهی و انساندوستی در قلبهای آنها درخشیدن گرفت، تمام امید رژیم که به استوانه تنومند ارتش متکی بود، بر باد رفت و کاخ ظلم و ستم طاغوت فروپاشید.
حمیدرضا شاهآبادی در این کتاب وقایع پیوستن ارتش به ملت را با روزشمار وقایع از تاریخ ۱۳بهمن ۱۳۵۷ تا روزهای پیروزی انقلاب با بیانی ساده و شیوا برای نوجوانانی که در آن روزهای خروش و غرور انقلابی حضور نداشتند به تصویر کشیده است و با استفاده از سخنان و رهنمودهای امام خمینی (ره) که در آن روزها راه گشای مردم و سربازان و فرماندهان ارتشی بود وقایع و اتفاقات انقلاب را بازگو مینماید.
همچنین نویسنده در این کتاب با اشاره به شعارهایی که از سوی مردم و سربازان به گوش میرسید، خواننده را با حال و هوای انقلابی و شور و خروشی که بین مردم بود آشنا میکند.
مثل مادر مهربان»
پدیدآور: طیبه شامانی؛ ناشر سوره مهر؛ تعداد صفحات ۳۲
کتاب مثل مادر مهربان اثر طیبه شامانی، مجموعهای از اشعار ویژه کودکان است که برای گروه سنی (ب) تهیه شده و ویژگیهای یک اثر جذاب و خواندنی برای کودکان را دارد. شاعر توانمند و خوش ذوق توانسته در این اثر، اشعاری آموزنده را که در آنها موارد آموزشی به صورت غیرمستقیم مطرح شده، برای کودک بسراید.
شاعر، مفاهیمی مانند کرامت انسانی، میهندوستی، مهارتهای زندگی، پایبندی به ارزشهای خانواده و مضامین اخلاقی دیگر را در اشعارش گنجانده است.
از جمله جذابیتهای یک کتاب برای کودکان تصاویر رنگی و جذاب، متن کوتاه و آهنگین آن است. تعداد خطوط، سایز نوشتهها و چیدمان عکسها کمک میکند که کودک از خواندن لذت ببرد.
در اشعار کتاب از مفاهیم پندآموز و پیامهای مستقیم اثری نیست و شاعر پیامهای خود را هنرمندانه، شاعرانه و کودکانه و غیر مستقیم انتقال داده است.
یک کلاه سبز
میگذاری روی سر
شاخههایت میشود
لانۀ شانه به سر
گربهای لم میدهد
ظهر زیر سایهات
شب که شد، یک یاکریم
میشود همسایهات
هست با این که تنت
چوبهای سفت و سخت
مثل مادر مهربان
باز هستی ای درخت
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،حجت الاسلام والمسلمین عطالله میرزاده کارشناس علوم قرآنی درباره ایام فاطمیه گفت: دو نقل درباره شهادت حضرت فاطمه(س) و ایام فاطمیه وجود دارد. یک نقل، 75 روز بعد از رحلت پیامبر و دیگری 95 روز پس از رحلت پیامبر به عنوان روز شهادت حضرت روایت شده است و مراسمات در فاصله بین این دو برگزار می شود.
وی در همین راستا افزود: در مراسمات مختص شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) به ویژه در ایام فاطمیه می توانیم مودت و محبت را به حضرت نشان دهیم و حضورمان در مراسم با یاد و نام بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا(س) تشکر از زحمات پیامبر اکرم(ص) و تسلیت و تصلای به حضرت ولی عصر(عج) در عزای مادرشان باشد.
این کارشناس علوم قرآنی درباره اعتبار نقل های بیان شده درباره ایام فاطمیه عنوان کرد: 95 روز در بین بزرگان اهمیت بیشتری دارد و تعطیلات هم به این ایام تعلق دارد به ویژه که بزرگان نیز 95 روز را برای برگزاری روضه ها انتخاب می کنند.
حجت الاسلام والمسلمین میرزاده درباره اعمال توصیه شده در ایام فاطمیه اظهار کرد: برگزاری مراسم روضه برای حضرت زهرا(س) نمونه برپایی مجلس برای بزرگان خدا و گفتن معارف آن ها به عنوان تعظیم شعائر الهی است. خداوند در قرآن می فرماید: "ذَلِكَ وَ مَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوب". تعظیم شعائر وظیفه هر مسلمانی است که باید انجام دهد. بهترین کار در این ایام برگزاری مجلس حضرت زهرا(س) و بیان معارف اهل بیت، سبک زندگی فاطمی و سیره حضرت زهرا(س) در همسرداری، فرزند داری، در ارتباط با همسایه ، سیره عبادی و اجتماعی حضرت در ایام شهادت است. علاوه بر عزاداری و مرثیه سرایی در این ایام بیان معارف ائمه اطهار(ع) و سخنان عمیق حضرت فاطمه زهرا(س) و ائمه دیگر بهترین کاری است که می تواند برنامه و سبک زندگی برای عزادران باشد.
وی به شخصیت حضرت فاطمه زهرا (س) اشاره و بیان کرد: شخصیت حضرت فاطمه زهرا (س) قابل توصیف نبوده و کلمات در بیان این شخصیت قاصر است. خداوند در آیه 23 سوره مبارکه شوری می فرماید: "قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى". "بگو من هيچ مزد و پاداشى بر رسالتم درخواست نمى كنم؛ جز دوست داشتن نزديكانم".
این کارشناس علوم قرآنی ادامه داد: نزدیکان پیامبر چه کسانی هستند که اجر و مزد رسالت منوط به محبت این دسته است یعنی اگر امت هیچ کاری برای پیغمبر انجام ندهند باز هم نزدیکانی هستند که برای ایشان کافی است چون خدا می فرماید این مورد را من کوتاه نمی آیم و حتما باید با تو باشد. فخر رازی در تفسیر خود می گوید این قربا را می شود اعم از نزدیکان، اقوام، خانواده و کنیز تفسیر کرد. در واقع قربا در سوره شوری حضرت فاطمه زهرا(س) است.
حجت الاسلام والمسلمین میرزاده درباره بزرگی و درجه حضرت فاطمه زهرا(س) اظهار کرد: در منطق و فرهنگ قرآن ایشان شخصیتی هستند که پیامبر اکرم(ص) مامور می شود و وظیفه دارد با فعل امر "قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى". به مردم بگوبد برای زحماتم هیچ اجر و مزدی نمی خواهم اما محبت و مودت حضرت فاطمه(س) را باید همه ملت داشته باشند. این تکلیفی است که خداوند برای بندگان تعیین کرده است. در قالب یک جمله بر پیغمبر یا حدیث قدسی نفرموده بلکه در قالب آیه در قرآن کریم بیان کرده است که تا ابد هر مسلمانی این آیه در ذهنش باشد که مودت و محبت حضرت زهرا(س) یک تکلیف الهی است که خداوند بر دوش پیامبر اسلام(ص) نهاده است و همه مسلمانان را موظف کرده است که محبت حضرت را داشته باشند.
مودت و محبت به حضرت فاطمه زهرا(س) تکلیف الهی است/ بیان سبک زندگی بی بی دو عالم در ایام فاطمیه
وی خاطرنشان کرد: از شیخ صدوق و در روایات نقل شده است پیامبر اکرم(ص) دست حضرت فاطمه زهرا(س) را می بوسید. شیعیان و همچنین اهل سنت نقل کردند که حضرت محمد(ص) به احترام حضرت فاطمه(س) از جا بر می خاست. این بانو به اندازه ای عظمت داشتند که حضرت محمد(ص) که برترین مخلوق عالم است در برابر او احترام می کردند و دستشان را می بوسیدند.
نهاد کتابخانههای عمومی کشور با همکاری ستاد امر به معروف و نهی از منکر مسابقه کتابخوانی با محوریت کتاب فرهنگ مختصر امر به معروف و نهی از منکر» را برگزار میکند.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی نهاد کتابخانههای عمومی کشور، با هدف ترویج و همگانی کردن امر به معروف و نهی از منکر نهاد کتابخانههای عمومی کشور با همکاری ستاد امر به معروف و نهی از منکر مسابقه کتابخوانی با محوریت کتاب فرهنگ مختصر امر به معروف و نهی از منکر» برگزار میکند.
علاقهمندان برای دریافت کتاب فرهنگ مختصر امر به معروف و نهی از منکر» میتوانند به کتابخانههای عمومی سراسر کشور مراجعه کنند. همچنین علاقهمندان میتوانند برای دریافت نسخه الکترونیک این کتاب، کسب اطلاعات بیشتر و شرکت در این مسابقه میتوانند به سامانه مسابقات فرهنگی نهاد به آدرس samakpl.ir مراجعه کنند.
جوایز درنظرگرفته شده برای برگزیدگان این مسابقه نیز شامل ۱۲ کمک هزینه سفر به عتبات عالیات، ۲۴ کمک هزینه سفر به مشهد مقدس و ۳۱۳ کارت هدیه نقدی (به ارزش یک میلیون ریال) خواهد بود.
کتاب فرهنگ مختصر امر به معروف و نهی از منکر» تهیه شده توسط گروهی از مولفان در انتشارات مهرسا، در ۹۶ صفحه و پنج بخش کلی، مهمترین مباحث مطرح در حوزه امر به معروف و نهی از منکر را ارائه داده است. این بخشها شامل آیاتی از قرآن کریم»، چهل حدیث از معصومین»، امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه امام خمینی»، امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه امام ای»، قانون حمایت از آمران به معروف و ناهیان از از منکر» هستند.
کتابچه حاضر مجموعه مختصری از حکمتهای مندرج در قرآن کریم، احادیث معصومین علیهم السلام و بیانات امام خمینی(ره) و آیتالله ای(مدظله العالی)، بدون حاشیهای از هیچ نویسندهای است. هدف از تهیه این مجموعه آشنایی عموم مردم با مفاهیم پایهای امر به معروف و نهی از منکر و گسترش فرهنگ خواندن متون اصیل است. این کتاب سعی دارد مفاهیم کلیدی امر به معروف و نهی از منکر را به صورت خلاصه و در جهت ایجاد فضایی برای تفکر خواننده ایجاد کند.
در کنار روزها و فعّالیّتهای نمادینی که در سراسر جهان در راستای حمایت از محیط زیست انجام میگیرد، از سال ۱۳۷۴، روز بیستونهم دیماه در کشور ایران، روز ملّی هوای پاک» نام گرفته است. پدیدار شدن آلودگی در پایتخت کشور و شش شهر بزرگِ تبریز، مشهد، اراک، اصفهان، شیراز و اهواز، سبب شد تا مسئولین با هدف کاهش آلودگی هوا و آگاهسازی گروههای گوناگون جامعه نسبت به این بحران، بیستونهم دیماه، روز ملّی هوای پاک نامگذاری شود.
در حقیقت، آلودگی هوا از سال ۱۳۷۴ تا به امروز بسیار گسترش یافته است. پیشرفت روزافزون صنعت و گسترش زیرساختهایی که از سوختهای فسیلی بهره میگیرند، از دلایل بنیادین افزایش آلودگی هوا در کلان شهرها بهشمار میرود. افزایش آلودگی هوا در دراز مدت، خطر دچار شدن به بیماریهای ریوی و سرطان را افزایش میدهد. ساکنان شهرهای صنعتی و آلوده، در سنجش با دیگر شهرها، با کیفیت پایینتر خواب و بازدهی کمتر در محل کار، روبهرو هستند.
افزایش سطح آلایندهها در شهر، با آغاز فصل سرما و پدیدهٔ وارونگی هوا، بیشتر میشود. شمار روزهایی که در فصل سرما، از سوی سازمان کنترل کیفیت هوا، سالم» یا پاک» اعلام میشود، هر سال کاهش پیدا میکنند و این پدیده سلامت همهٔ گروههای سنی را به خطر میاندازد. خودروها، اتوبوسها، هواپیماها و حتی دامداریها، باعث آلودگی هوا میشوند.
روشن است که افزون بر اندیشیدن تدابیری بنیادی برای مهار آلایندههای صنعتی، بهبود برخی از عادتهای زیستی شهروندان نیز، راهی بهسوی تغییرهای بزرگتر میتواند بگشاید. محیط زیست در خطر است و این روزها همهٔ کرهٔ زمین شاهد پیامدهای بیتوجهی و مصرفگرایی انسانها است. هوای پاک چیست؟ هوای پاک» هوایی بهدور از هرگونه گرد و غبار، دود، گازهای آسیبزا و مواد شیمیایی است تا به سلامت گیاهان، انسانها و جانداران آسیبی نرسد. هر تغییر فیزیکی، شیمیایی و زیستی در هوا، آلودگی بهشمار میآید. آلودگی هوا برای همهٔ انسانها و در هر سِنی، زیانبخش است، چنان که وضعیّت آلودگی هر روز ناگوارتر میشود، تندرستی ما نیز روزبهروز بیشتر آسیب میبیند.
بهتر است در فصل سرما، از راهکارهایی که در کاهش آلایندههای هوا میتوانند کارساز باشند، بهره بگیریم، تا کودکانمان را از ناگواریهای جدی زیستمحیطی آگاه کنیم؛ زیرا افزایش آلودگی هوا، تنها زمین را از میان نخواهد بُرد، بلکه گروههای سنی حساس مانند بیماران قلبی و ریوی، سالمندان و کودکان را نیز تهدید خواهد کرد. گروه حساس دیگری که از آلودگی هوا آسیب میبینند، مادران باردار هستند. آلودگی هوا تأثیر برگشتناپذیری بر روی جنین و رشد او میتواند داشتهباشد. پدران و مادرانی که چشم بهراه تولد فرزندشان هستند، باید از پاک بودن هوای محیط خانه مطمئن باشند.
پژوهشهای جدید نشان میدهند آلودگی هوا حتی به جنینی که در شکم مادر است، میتواند آسیب برساند. دادههای برآمده از این پژوهشها، نشان میدهد مادران بارداری که در برابر آلایندههای صنعتی و دیگر منابع آلودگی هوا هستند، بسیار بیشتر از مادران دیگر در خطر زایمان زودرس قرار میگیرند. و نوزاد نارس شاید به بیماریهای دیگری دچار شود و سلامتش نیز در خطر خواهد بود.
شاید نوزادِ مادری که دوران بارداریاش را در محیطی آلوده سپری کرده است، هنگام تولد، وزنش کمتر از میانگین باشد. خطر دچار شدن این دسته از کودکان به آسم، بیماریهای تنفسی و اختلال ریوی افزایش مییابد. حتی اگر نشانههای این بیماریها در سالهای نخست زندگی کودک نمایان نشوند، خطر دچار شدن به آنها در آینده، نیز او را تهدید خواهد کرد.
خطر آلایندهها به اندازهای است که موجب التهاب مغز جنین میتوانند بشوند، و رشد اعصاب مغز او را مختل کنند. با این همه، نباید فراموش کنیم که با چارهاندیشی برای کنترل کیفیت هوا، از رخ دادن همه این موارد، میتوان پیشگیری کرد.
، بررسی کتاب معدن زغال سنگ کجاست؟
خورشیدکهایی در دستان کوچک کودکان! نشستهایم، پایمان را روی هم انداختهایم، لیوانی چای در دست داریم و در گوشی تلفن همراهمان و یا در تلویزیون، خبری بد به چشممان میآید. خبر چنان ما را آشفته میکند، که دقیقهها، ساعتها و روزها پیگیرش میشویم.
حتی اگر بخواهیم از خواندن و دیدناش هم بگریزیم، دوستی، آشنایی، همکاری، غریبهای در خانه، کوچه، خیابان، مغازه و دهها مکان و کس دیگر میتوانند برای ما از این خبر بگویند. حالا تصور کنید، روزی که این خبر را شنیدهایم یک روز خوب باشد یا حداقل یک روز بیدردسر و آرام! این آشفتگی ادامه مییابد.
خوابمان، غذا خوردنمان، گفتوگوهایمان با دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد، ما را به درون خودش میکشد و بستگی به زخمها و دردهای دیگرمان دارد که این خبر بد، چه اندازه در ما نفوذ کند و چه چیزهای دیگری را به یادمان بیاورد. اگر کودکی پای تلویزیون نشسته باشد، خاموشاش میکنیم و یا اگر در یک مهمانی و میان دوستان باشیم و از خبرهای بد بگویند، اشاره میکنیم که دیگر بس است، بچه اینجاست! این جمله را چند بار تکرار کردهایم؟ : بچه اینجاست! مراقب حرف زدنات باش.»
و یا واژههایی شبیه به اینها. بخواهیم، نخواهیم، دوست داشته باشیم، دوست نداشته باشیم، خبرها هجوم میآورند و در میانهیشان دست و پا میزنیم. به جرئت میتوانم بگویم شمارِ کمی از ما میدانیم که هنگام بروز یک رخداد بد، واکنشمان چه باید باشد. ما آماده نیستیم، آماده نشدهایم برای دیدن و شنیدن خبرهای بد. شاید بپرسید، اصلا چرا باید برای شنیدن خبرها یا رخدادهای بد آماده شویم؟ به زیباییها و خوبیها فکر کنیم. بیایید کلاهمان را قاضی کنیم! فرار از نگرانی، هراس، خشونت و زشتی امکانپذیر نیست.
آنسوی کرهی زمین هم که باشیم، در مخزنی شیشهای هم که خودمان را حبس کنیم، ذهن ما فراتر از خودمان حرکت میکند. مسئله جسم ما نیست، این ذهن است که باید آماده باشد. اما چگونه؟ خبرهایی که از مرگ و یا سختیهای زندگی دیگران میشنویم چگونه هستند؟ چه تأثیری بر ما دارند؟ چهقدر دلِ ما را میسوزانند؟ حتما با خودتان میگویید بستگی به خبر دارد. درست است، گاهی واژههایی که در گزارشهای خبری بهکار میروند چنان دل ما را میسوزانند که از یادبردن آن خبر تلخ را سختتر و دردش را عمیقتر میکنند.
ویژگی چنین گزارشهایی همین است، ایجاد حس همدردی و همدلی با کسانی که آسیب دیدهاند با بازماندگان. کسانی که از آن رخداد عکس و یا فیلم میگیرند، زاویهی نگاهشان چگونه است؟ چند بار برایتان پیش آمده که در میان این عکسها، تصویر یک کودکِ آسیب دیده یا لنگه کفش او و یا عروسکاش را ببینید؟ دلیلاش چیست؟ اتوبوسی چپ میکند و شما عکسها را نگاه میکنید، میان وسایل مسافران، عکس یک عروسی را میبینید.
میتوان دهها مثال دیگر از صحنههای جنگ و سقوط هواپیما و چیزهایی شبیه به این آورد که همه شاهدش بودهایم. خبرنگاران و عکاسان و گزارشگران، زاویهای را انتخاب میکنند که تأثیرگذارتر باشد، دلسوزانهتر باشد، به ویژه در جنگ تا مانع اقدام دوباره شوند تا مانع جنگی دیگر شوند.
اکنون به یک خبر خاص بپردازیم. معدنی ریزش کرده و کارگراناش زیر آوار ماندهاند. صحنههای بعد از این رخداد را میبینیم، چهرههای سیاه و پوشیده از دود زغال این کارگران. دربارهی زندگی سخت آنها با درآمدی کم میخوانیم.
ما چه زمانی به سراغ این انسانها میرویم؟ چه زمانی از زندگی سختشان میخوانیم؟ زمانی که درد برآنها آوار میشود؟ حتی این زمان هم تلاش میکنیم خودمان را دور نگه داریم، گاهی روبرمیگردانیم. اما میان این همه درد، آیا میتوان از زیبایی گفت، آیا میتوان درد را زیبا بیان کرد؟ آیا میتوان برای کودکان از دردها گفت؟
از سختیهای زندگی و زندگیهای سخت؟ کودکانی در شرایط سخت زندگی میکنند، کودکانی دور هستند از سختی، هر دو گروه را چگونه برای روبهرو شدن با سختیها و دردها آماده میکنیم؟ از چه چیزی یاری میگیریم؟ پاسخاش در ادبیات است! ادبیات میتواند، درد را زیبا بیان کند، به زیبایی تصویرش کند. این به معنای نادیده گرفتن سختیها و دردها و زشتیها نیست.
چگونه بیان کردن مهم است در ادبیات بهویژه برای کودکان. میخواهم برایتان از کتاب معدن زغال سنگ کجاست؟» بگویم و با هم ببینیم و بخوانیم که چگونه میتوان درد را زیبا بیان کرد. خرید کتاب معدن زغال سنگ کجاست» کتاب را باز میکنیم و در آستر بدرقهاش این واژهها را میخوانیم: برای همهی کارگران معدن، از زغالسنگ تا مس و. که سیاهی زمین را برای رسیدن به روشنی میکاوند تا خورشیدکهایی را که مییابند در دستان کوچک کودکان جای دهند!» به این واژهها دقت کنیم: تا خورشیدکهایی را که مییابند در دستان کوچک کودکان جای دهند.» در میان سیاهی زمین، خورشیدکهایی پیدا میکنند، به جستوجوی نور زمین را حفر میکنند تا دستان کودکان روشن شود. آیا این استعاره از کار سخت آنان زیبا نیست ؟
دیدید میتوان درد را زیبا بیان کرد، سختی را به زیبا به تصویر کشید؟ بیایید داستان را با هم آغاز کنیم و تصویرهای زیبایاش را ببینیم.
داستانِ کتاب با این واژهها آغاز میشود: معدن زغالسنگ کجاست؟ شما میدانید؟» میدانیم معدن کجاست؟ کتاب ما و کودکان را به سفری دعوت میکند برای دیدن و شناختن معدن و کارگران معدن. آنان که از میانهی سیاهی، خورشید به دستان کودکان میدهند.
تصویر، سایهای از یک خروس را نشان میدهد که روی نردهی خانه نشسته است. سپیدهدم است و دختر با چوبی در دست و سگ و بقچهای که کنارش است، آماده شده برای سفر: من با سفرهای نان، نان گرم، با کاسهای آش، آشِ گندم، میروم به آنجا که بابام میگوید معدن زغالسنگ است.»
او میرود بهجایی که پدرش کار میکند، کاری که: سفرهی خالی ما را پر از نان میکند.» تا اینجا در این واژهها اندوه دیدید؟ زیبایی سپیدهدم، بوی نان و آش گرم و لذت یک سفر برای دیدن بابا! سحر است و دهکده خلوت. صدای هاپ هاپ سگ میآید و قوقولی قوقوی خروس: آهای خروسی منام! مهتاب دخترِ بابااکبر! آیا تو میدانی معدن زغالسنگ کجاست؟»
دختر داستان خودش را با پدرش معرفی میکند. پدر او در میان دهکده و جانداراناش معروف است، حتی در ادامه میبینیم که خورشید و هرچه در زمین است بابای او را میشناسند. تمامی داستان با گفتوگوی زیبای مهتاب با طبیعت پیش میرود.
او از طبیعت زیبایی میگیرد و در سفرهاش میگذارد تا به معدن ببرد. تمامی طبیعت با او همراه هستند در این سفر زیبا برای دیدن تاریکترین و سیاهترین جای زمین! خروسی میگوید: معدن زغالسنگ؟ میدانم! میدانم! آنجا که قوقولی قوقوی من نیست. اگر به معدن میروی، آوای مرا هم ببر!» خروس، آوایاش را در سفرهی مهتاب میگذارد و مهتاب به راه میافتد. اما چرا خروس آوایاش را به مهتاب و بابایاش و معدن هدیه میدهد؟ : بابام میگوید: توی معدن صدا خیلی زیاد است.
صدای انفجار دینامیت! صدای تار تار متهها! صدایی که گوش را میآزارد!» صبر کنید و بیایید با هم فکر کنیم. اگر داستان با گفتن این صداهای آزاردهنده آغاز میشد، با تصویری از معدن و این صداهایاش، چه حسی در ما ایجاد میشد؟ اگر کتاب بعد از این تصویر معدن، از عطر نان گرم و آش میگفت، دیگر میتوانستیم حساش کنیم؟ برایمان کمرنگ و یا حتی بیرنگ نمیشد؟
میبینید انتخاب واژگان در روایت چه هوشمندانه است! او از زیباییها میگوید و آنها را به سفرهی مهتاب هدیه میدهد تا به معدنی ببرد که هیچکدام از این زیباییها را ندارد. و مهتاب به جستوجوی جایی میرود که بانگ هیچ خروسی را ندارد و ما در تصویر، در نمایی بزرگ، مهتاب و سگاش را میبینیم که بهسوی معدن میروند. ستارهها هنوز در آسمان هستند و مهتاب از راهی باریک، آغاز کرده است راهاش را!: بابام میگوید: معدن تاریک است، خیلی تاریک! شاید ستارهها این دوستان شب بدانند که معدن زغالسنگ کجاست؟»
نویسنده باز هم از زیبایی ستارهها و راه می گوید و بعد از تاریکی معدن! : آهای ستارههای نقرهای! آهای پولکهای سقف آسمان! شما میدانید معدن زغالسنگ کجاست؟» چهقدر این واژهها زیبا و دلنشین هستند و چه شیرین! داستان ادامه دارد : یک ستارهی درخشان بلند میخندد. چه خندهی نرمی، به نرمی پنبه!» ستاره هم میداند آنجا که او نیست معدن زغالسنگ است. پس او هم خودش را به سفرهی مهتاب هدیه میدهد تا برای بابایاش ببرد. مهتاب ستاره را در سفره میگذارد: لای نان گرم.» چه تصویر زیبایی از ستارهای درنان! بابام میگوید: سقف زمین، آسمان است. اما سقف معدن، سنگ سیاه.» روند داستان چنین است.
اگر این واژهها را پیش از گفتوگوی مهتاب با ستاره میگفت، طعم ستاره و نان و آن خنده نرم و زیبا از دلمان میرفت. میبینید کتاب چه هوشمندانه درد را زیبا روایت میکند؟ و چنان زیبا که حتی زیبایی طبیعت هم دوچندان شده است. میبینید چگونه میشود برای کودکان بهزیبایی از درد و سختی و رنج گفت و شیرینی به دلشان گذاشت، خورشید در دستشان؟ در مسیری که مهتاب میرود، کوهها به او سلام میکنند، نسیم با موهایاش بازی میکند و سفر او چه خنک است: مانند آب چشمه!» چه زلال است و چه هموار با همراهی طبیعت! این کتاب از دوستی با طبیعت هم میگوید. معدن بخشی از همین طبیعت است، سیاهیای در دلاش! انسان هم بخشی از طبیعت است و با همهی جانداران همسایه! آهای نسیم خنک، تو میدانی معدن زغالسنگ کجاست؟» رقص نسیم را در پاسخگویی به مهتاب بخوانید، ناز او را!: نسیم به دست و پایام میپیچد. از گردن و صورتام بالا میرود. مثل گل پیچک.» دیدید چهقدر تصویر، زیبا و عاشقانه است؟ این سفر و همراهی چه اندازه دلنشین است؟ سفری به سیاهترین جای زمین! نسیم مهربان است و از مهتاب میخواهد: گیسویی از مرا هم بچین و با خود ببر.» تصویرهای زیبای این کتاب را در کنار واژههای این سفر عاشقانه بخوانید. بابام میگوید: هوای معدن سنگین است. مثل سرب یا آهن، آنجا نمیشود آسوده نفس کشید، هوای سنگین کارگرها را به سرفه میاندازد. گاهی دلمان میخواهد میان کوه و دشت، میان گندم و لاله نفس بکشیم.» کتاب تلخیهای کار در معدن را نادیده نمیگیرد. صفحه به صفحه آنها را بازگو میکند، اما کم کم و با همراهی مهتاب با طبیعت. در همین تصویر، فضای سیاه و دودگرفته و کارگران سرتاپای سیاه معدن را میبینیم. معدن هوای تازه میخواهد: اگر معدن زغالسنگ را یافتم، نسیم خنک را به آن میسپارم تا معدن هم هوای تازه داشته باشد.» خورشید آرام از پشت کوه بالا میآید و: خوشههای آفتاباش را در کوه و دشت میکارد.» خورشید هم چند خوشه در دامن مهتاب میریزد تا به معدن ببرد: معدن هیچوفت آفتاب ندیده. همیشه تاریک است و روزهایاش تاریکتر از شب! آنجا پر از نم است. افسوس برای یک دم گرمای آفتاب!» مهتاب کنار رود مینشیند و رود هم کوزهای آب به او هدیه میدهد تا به معدن ببرد: ما در تاریکی معدن بر سنگهای زغال، مته میزنیم. عرق میریزیم. گرد زغال، گلو را خشک میکند و سینه را خراب. صورت را سیاه میکند و تن را رنجور. افسوس برای آب تازه! افسوس برای دمی نشستن کنار رود!» تصور کنید هیچکدام از آن تصویرهای زیبا و واژههای دلنشین و گفتوگوهای مهتاب با طبیعت نبود و همهی کتاب از سختیهای کار در معدن میگفت با همین دقت و ریزبینی، آنهنگام ما چه کتابی در دست داشتیم؟ به این فکر کنیم. کتاب در تصویرهایاش هم چنین کرده است، هر دو صفحه را به زیباییهای طبیعت اختصاص داده و دو صفحهی بعد را به کار در معدن! اگر معدن زغالسنگ را یافتم، به آنها میگویم بانوی رودها آنها را برای نوشیدن آب گوارا فراخوانده است.» میخواهم اینبار ابتدا از صحنهی کار در معدن بنویسم و بعد دو صفحهی پیش از آن را بیاورم تا حس کنید هوشمندی کتاب در چیست و ببینید: کار در معدن زغالسنگ خیلی سخت است. کار بدون استراحت! کارِ خطرناک! گاهی گازهای زغال زیاد میشود و معدن با صدای وحشتناکی منفجر میشود. آنوقت گاهی برخی کارگرها زیر خروارها سنگ میمانند! چه غمانگیز!» حالا برگردیم و دو صفحهی پیش از این را بخوانیم: زیر درخت بیدی مینشینم. گنجشکها به روی شاخههای آن میپرند و جیکجیک میکنند. بید چه مهماننواز است. پیرامون درخت، گلهای زیبا از زمین روییده است. گلهایی به رنگ زرد، بنفش و سفید.
از درخت میپرسم: درخت جان! تو میدانی معدن زغالسنگ کجاست؟ درخت بید سر تکان میدهد و میگوید: مهتاب، دختر بابااکبر! میدانم، میدانم! آنجا که من و این گلهای زیبا نیستیم.» و حالا دوباره به دو صفحهی بعدی برگردیم و جملههای پایانی را برایتان بخوانم: اگر معدن زغالسنگ را یافتم، خوشهای گل به بابام و کارگرها میدهم تا در میان آن همه سنگ سیاه، خوشهای از گل هم باشد.» حالا دیدید چرا از این همه تلخی و درد در معدن گفت و دو صفحهی پیشین چه اندازه زیبا بود و کودک را چگونه برای دیدن سیاهی و درد در صفحههای بعدی آماده کرد؟ و مهتاب معدن را پیدا میکند: اکنون میفهمم! معدن زغالسنگ زیرزمین است. آنجا که نه بانگ خروس است. نه ستاره، نه نسیم، نه آفتاب و نه آب و نه گل.» و مهتاب به معدن میرسد و بابایاش را با چهرهای پوشیده از گرد زغال میبیند. بابا شاد میشود و از مهتاب میپرسد چرا به معدن آمده و مهتاب میپرسد بابا تو چرا به جایی میآیی: که نه صدای خروس است، نه آب و آفتاب و نه ستاره و نسیم و گل؟» و این واژههای زیبا را بخوانید: از آتش همین زغالسنگ است که آهن هست، آهن که با آن خانه میسازند. مدرسه و پل میسازند. ماشین و بیمارستان میسازند.
الاکلنگ و سرسره میسازند. اینها همه از آتش زغالسنگ است!» و تصویری شاد و زیبا و رنگی از بازی کودکان در کنار این واژهها! او سفره را به بابا میدهد: برای شما که بانگ خروس و ستاره، نسیم با آفتاب، آب رود و گل را جا میگذارید و برای دیگران به درون معدن سیاه میآیید.» بابا هرچه را در سفره هست با دوستاناش تقسیم میکند و خوشهی گل را روی یک سنگ میگذارد: تا یاد دوستانی که با آنها نیستند همراه آنها باشد!» با دیدن و خواندن این کتاب، گلی در دلمان کاشته می شود که زخمهایمان را التیام میدهد، زخمهایی که ممکن است از درد کارگران معدن در دل داشته باشیم. با دیدن و خواندن این کتاب، کودکان هم درد و سختی را لمس میکنند و هم شیرینی و شادی به دلشان مینشیند. این ادبیات است، این کاری است که ادبیات ناب با خوانندگاناش میکند! هیچی سیاهیای توان ندارد چهرهی چنان ادبیاتی را در خود فرو برد و زیبایی را از او بگیرد و درد را نادیده!
موهای تو خانه ماهیهاست
پدیدآور: محمدرضا شرفی خبوشان
ناشر: علمی و فرهنگی
تعداد صفحات: ۷۱
راستی که تصویر تو در این آب زلال چقدر زیباتر شده؛ این ماهیها چه سرخوشانه بازی میکنند در آب این چشمه، وقتی تو در آب نگاه میکنی . انگار موهای تو خانۀ ماهیهاست . موهای تو خانه ماهیهاست» روایتگر گوشههایی از زندگی پسر نوجوانی است که در یکی از روستاهای ورامین زندگی میکند.
پدر این نوجوان از انقلابیون و طرفداران امام خمینی است که با توزیع اعلامیههای امام در روستا، نقش خود را در مبارزات انقلابی ایفا میکند. یک روز دخترکی عرب، مکاشفهوار بر او ظاهر میشود و از اتفاقات نامعلومی از زمانهای دور و نزدیک خبر میدهد. گاهی به وقایعی نهچندان دور اشاره میکند و گاهی به حادثهای نزدیک. در این داستان گوشههایی از تاریخ را میخوانیم که نقطۀ عطف آن پیروزی انقلاب اسلامی است.
در این داستان دو واقعۀ مهم تاریخی هر بار به هم نزدیک میشوند، عاشورا و قیام امام حسین علیه السلام که با حضور دخترک عرب یادآوری میشود و قیام مردم ورامین که در اعتراض به دستگیری امام خمینی صورت میگیرد. دخترک عرب شاید شاهدی است بر تمام مبارزات حق علیه باطل و آمده است تا مسیر روشن حق را به پسرک بنمایاند. این داستان بیانگر جلوهای از مردانگی و غیرت مردم آزادی خواه و انقلابی ورامین است که پا به پای دیگر قهرمانان انقلاب، نقشی اثرگذار در نهضت بزرگ انقلاب داشتند و نام و یادشان در تاریخ این پیروزی بزرگ ماندگار شد.
گرگسالی
پدیدآور: امیرحسین فردی
ناشر: سوره مهر
تعداد صفحات: ۴۰۰
زمین زیر پوششی از برف و یخ، نای نفس کشیدن نداشت و این دشت بزرگ که زمانی اجتماع گلهای آزاد و پروانههای رنگارنگ بود، در زیر پای گرگهای درنده و وحشی زخمهای عمیق خورده و ناخوش احوال است.
زمستان خیال رفتن ندارد و بساطش را سنگینتر از همیشه پهن کرده، نشانی از آهوان وحشی و پروانههای زیبا دیده نمیشود و خورشید رویش را از زمین گرفته است.
سال، سال مرگ است و خبری از روشنی و امید نیست، سال، سال گرگهاست که بر این دشت جولان میدهند و در کمین آهوان آن نشستهاند. گرگ سالی نه یک سال که سالها بر سرزمین آهوان خرامان این دشت حکمرانی میکرد
. رمان گرگسالی روایتی است استعاری و نمادین از یک فراز تاریخی در ایران. این اثر به خوبی توانسته است استعمار و هجمۀ آمریکا را در دورۀ پهلوی بر ایران به نمایش بگذارد. داستان این کتاب آیینهایست از تاریخ پهلوی دوم و حوادث پیش از انقلاب اسلامی؛ ماجرا از این قرار است که آمریکاییها و اسرائیلیها در اطراف مجتمع اقتصادی کشاورزی مغان دست به اصلاح نژاد گرگ ها میزنند، اما این گرگهای اصلاح نژاد شده توسط آمریکاییها مبدل به گرگهای آدمخواری میشوند و به جان مردم آنجا میافتند و عرصه و زندگی را بر آنها تنگ میکنند. آنها قصد دارند گرگهای آدم خواری را در این منطقه تربیت کنند تا بتوانند برای کشتن افراد انقلابی ازآنها استفاده کنند.
نویسنده این اثر، مضمونی ضد استعماری را در غالب داستانی جذاب و زبانی روان به مخاطب منتقل میسازد و تصویری کنایه آمیز و نمادین از گرگهای واقعی را به خواننده مینمایاند. رمان گرگسالی، نامزد دریافت جایزه چهاردهمین جشنوارۀ ادبی شهید حبیب غنی پور شده است.
درباره این سایت